طوفان اپوزیسیون را هم برد
بازی براندازان در زمین بازنده و تجزیه ایران . اتفاقات سال گذشته خود به اندازه کافی خاطره تلخی برای براندازان خارجنشین بهجای گذاشته بود. این تلخی وقتی دوچندان شد که بازی آنها در زمین متحد تازه هم به باختهای آنها اضافه کرد و حالا به جای پوشش اخبار ناآرامیهای ایران درحال پوشش ناآرامیها در سرزمیناشغالی هستند. در این میان رضا پهلوی که از ایستادن در سمت درست تاریخ حرف میزد بهنظر میرسد باز هم زمین بازی را اشتباه انتخاب کرده و بهدنبال جلب حمایت صهیونیستها، کارنامه پر از باخت خود را قطورتر کرده است.
اسفند سال گذشته بود که شبکه اینترنشنال بعد از شکستی که در پروژه تجزیه در پاییز ۱۴۰۱ داشت با تغییر کارفرمای سعودیاش، گفتوگویی اختصاصی با بنیامین نتانیاهو را منتشر کرد تا از کارفرمای تازه این شبکه رونمایی کند، بعد از این بود که در نحوه پوشش اخبار این شبکه ضدایرانی این موضوع بهوضوح مشخص بود که سوژههای این رسانه روی مواردی متمرکز شده است که با خواست کارفرمای صهیونیستی همراه باشد، پوشش اخبار و وقایع داخلی اسرائیل القای این موضوع که دشمنی میان ایران و اسرائیل اختصاص به خواست دولتها دارد و توافقات احتمالی ایران و آمریکا که اسرائیل مشخصا نگران نتایج آن است، ازجمله مواردی است که بعد از تغییر کارفرمای اینترنشنال، به کارویژه این رسانه تبدیل شد.
این موضعگیریها در راستای منافع اسرائیل البته اختصاص به اینترنشنال نداشت و رسانههای فارسیزبانی مثل بیبیسی هم که پیش از این پروژه را پیگیری میکرد حالا باجدیت بیشتری بهسمت پوشش اخبار در حمایت از صهیونیستها حرکت کردند. وجه مشترک این رسانهها با صهیونیستها، اتفاق نظر در پیگیری پروژه تجزیه ایران بود. همکاری رژیمصهیونیستی با رسانههای فارسیزبان برای اجرای پروژه ناآرامی و آشوب، اگر در گذشته بهشکلی پنهانی دنبال میشد حالا و بعد از گذر از اتفاقات پاییز ۱۴۰۱، بیپرده و علنی شده بود.
در آخرین مورد و همزمان با سالگرد اتفاقات پاییز سال گذشته بود که جلسه وزیر اطلاعات اسرائیل با برخی از خبرنگاران رسانههای فارسیزبان منتشر شد و حضور افراد و شخصیتهایی مثل «ژیار گل» که هم سابقه روشنی در دفاع از تجزیه طلبی داشتند و هم روابط نزدیکی با مقامات اسرائیل نشان داد صهیونیستها علنا این موضوع را اعلام میکنند که در اجرای پروژه تجزیه و آشوب با رسانههای فارسی زبان همداستانند. این موضوع نشان میداد که رسانههای فارسیزبان بیشتر از آنکه به فکر جلب اعتماد مردم ایران باشند، بهدنبال جلب رضایت کارفرمای سعودی هستند.
فارغ از غافلگیری خود صهیونیستها از موفقیت عملیات طوفانالاقصی و تلفاتی که تاکنون در چندسال اخیر متحمل نشده بودند رسانههای فارسیزبان مثل اینترنشنال و بیبیسی نتوانستند این غافلگیری را انکار کنند. رسانه اینترنشنال که حالا بخش اخبار روزانه خود را متوقف و به پوشش اخبار لحظهبهلحظه سرزمینهای اشغالی میپردازد، در روایت خود اتفاقات رخداده در سرزمینهای اشغالی را بهنحوی روایت میکند که رژیمصهیونیستی را مظلوم اتفاقات رخ داده در عملیات حماس معرفی کند.
این نوع پوشش اخبار البته در شرایطی اتفاق میافتد که افکار عمومی داخل ایران، واکنش دیگری به ماجرا نشان داده و درست نقطه مقابل موضعی قرار دارند که این رسانههای فارسیزبان درحال بازنمایی آن هستند، امری که نشان میدهد این رسانهها بیش از آنکه با توجه به وقایع و شرایط داخلی ایران، نسبت به این اتفاق موضعگیری کنند بهدنبال راضی کردن کارفرمای صهیونیستی خود در بحرانی هستند که در آن گرفتارند.
علاوهبر موضع رسانههای فارسیزبان برخی از براندازان خارجنشین به حمایت از رژیمصهیونیستی در عملیات اخیر پرداختهاند. رضا پهلوی که ماجرای سفر او به اسرائیل حاشیههای زیادی بههمراه داشت، ازجمله این افراد بود. یکماه بعد از تغییر کارفرمای اینترنشنال، رضا پهلوی راهی سرزمینهای اشغالی شد و مورد استقبال وزیر اطلاعات رژیمصهیونیستی قرار گرفت. عکس گرفتن با نخستوزیر اسرائیل، حضور در دیوار ندبه و مراسم مذهبی صهیونیستها بخشی از اقدامات نمایشی بود که وی برای جلب حمایت مقامات صهیونیستی انجام داد.
این سفر البته درحالی اتفاق افتاد که اسرائیل اوضاع داخلی پیچیدهای داشت و اعتراضات علیه نتانیاهو و اصلاحات قضایی در نقطه اوج خود قرار داشت. فارغ از اینکه حتی براندازان نیز این اقدام را از جانب رضا پهلوی حماقت میدانستند، تحلیلگران و کارشناسان صهیونیستی دیدار با پهلوی را کاری بیهوده میدانستند؛ چراکه او هیچ جایگاهی در ایران نداشت و پایینترین میزان محبوبیت در میان مردم ایران را داشت.
بعد از بازگشت رضا پهلوی از این سفر، ۳۲ نماینده پارلمان رژیمصهیونیستی، در نامهای خطاب به وزیر خارجه رژیمصهیونیستی خواستار حمایت از تجزیه ایران و تشکیل کشوری تحتعنوان «آذربایجان جنوبی» شدند. این موضعگیری بعد از بازگشت رضا پهلوی از اسرائیل این گزاره را تقویت کرد که وی علیرغم شعارهایی که میدهد، همراستا با مقامات صهیونیستی بهدنبال اجرای پروژه تجزیه ایران است. این البته تنها موضع و خواست پهلوی نبود و دیگر چهرههای اپوزیسیون هم در این ماجرا با براندازان همصدا بودند. بعد از اتفاقات اخیر در سرزمینهای اشغالی، شازده پهلوی نیز علنا از رژیمصهیونیستی حمایت کرد.
این موضعگیری البته درحالی اتفاق افتاد که مردم ایران، تحلیلگران و کارشناسان ایرانی با وجود اختلافنظرهای سیاسی در حوزه فلسطین و اشغال سرزمین توسط صهیونیستها و غاصب بودن آنها متفقالقول بودند. این موضعگیری در وهله اول نشان میدهد که رضا پهلوی درک درستی از افکارعمومی داخل ایران ندارد. در سمت دیگر ماجرا، اما میتوان گفت بهنظر میرسد شازده پهلوی بهدنبال پیگیری همان مسیری است که محمدرضا پهلوی دنبال میکرد و آن را عامل موفقیت خود در منطقه میدانست و در این بین نیز دیگر برداشت ایرانیان و نفرت بیشتر آنها اهمیت چندانی ندارد.
محمدرضا پهلوی از جمله افرادی بود که روابط صمیمی با اسرائیلیها داشت البته به دلیل مخالفتی که در منطقه و میان مردم نسبت به برقراری ارتباط با اسرائیل وجود داشت، این روابط همچنان به شکل نیمهمخفی ادامه داشت. از جمله مصادیق این روابط آموزش نیروهای ساواک توسط موساد بود. محمدرضا پهلوی البته به دلیل جلب حمایت متحد آمریکاییاش که عملا ناجی او در کودتای ۲۸ مرداد بود، روابط صمیمیتری با اسرائیل برقرار کرده بود، اما با ملاحظاتی که وجود داشت آن را علنی نمیکرد.
به نظر میرسد حالا شازده پهلوی به دنبال پیروی از همان سیاست شکستخورده پدر به دنبال جلب حمایت از اسرائیل است. برای بررسی ریشه اتفاقات و آنچه محمدرضا پهلوی در روابط خود با اسرائیل برقرار میکرد با محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ گفتگو کردیم. او ابتدا با اشاره به اینکه حمایت رضا پهلوی از اسرائیل اساسا موضوعیتی ندارد، گفت: «واقعیت این است که داستان کمپین وکالت و بیاعتنایی مطلق به این کمپین و فراخوانها مخصوصا در چند ماه اخیر، همچنین بردن انگشت اشاره از سوی سایر گروههای به اصطلاح اپوزیسیون به طرف رضاپهلوی مبنیبر اینکه او موجب شکست این جنبش شده است؛ ارزیابی شرایط، مواضع و وضعیت این فرد را عملا، از دستور کار خارج میکند.»
کائینی درباره موضعگیری رژیم پهلوی بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم میگوید: «تمام رژیمهای کودتایی از بدو پیدایش خود معمولا سعی میکنند به دلیل اینکه از پشتوانه مردم، برخوردار نیستند، برای خود یک پشتوانه خارجی تدارک ببینند. رژیم پهلوی به دلیل اینکه مبعوث و برخاسته خارجیها بود، در میان مردم جایی نداشت و از همان آغاز به دولت انگلیس گرایش داشت. این گرایش بعد از سقوط رضاخان و رفتاری که آنها با رضاخان داشتند به خودی خود به دولت آمریکا منتقل شد. یعنی علاوهبر پیوندهای قوی که انگلیسیها داشتند، شاه به این نتیجه رسید که بهتر است یک حامی متفاوتتر هم داشته باشد که آن حامی، میتواند، آمریکا باشد.
به مرور به این چندضلعی اسرائیل هم اضافه شد به این دلیل که اولا در حال پیدا کردن نقش تعیینکنندهای پس از تشکیل دولت اسرائیل بود و برای آمریکا هم ارتباط با اسرائیل مهم بود.»
این پژوهشگر تاریخ به این موضوع اشاره میکند که برقراری ارتباط با اسرائیل مواهبی نیز برای محمدرضا پهلوی داشته و ادامه میدهد: «چیزی که ما باید به آن توجه داشته باشیم این است که رابطه شاه با اسرائیل به شکل مخفی برقرار شد؛ چون در دوران سخن به میان آمدن از این ارتباط، نهضت ملی ایران، در اوج خودش بود و رهبران نهضت از قبیل آیتالله کاشانی و دکتر مصدق، به هیچ وجه نسبت به برقراری رابطه با اسرائیل خوشبین نبودند، به دلیل اینکه این رابطه حساسیت جهانعرب و جهان اسلام را برمیانگیزد و بعدها هم که این رابطه برقرار شد، اظهار شد که رابطه به شکل دوفاکتو برقرار شده است و از آغاز ارتباط به شکل مخفیانه و نیمبند برقرار شد.
جالب است که سفیر اسرائیل در ایران هم به شکل مخفیانه زندگی میکرد و بعد از اینکه شاه به تثبیت قدرت خود بعد از ۲۸ مرداد پرداخت، توانست قدری از مخفیکاری در این زمینه بکاهد و اول اسرائیل را بهعنوان متحد امنیتی و اقتصادی معرفی بکند و بعد هم که تصور کرد کار از کار گذشته و مشکلات حل شده، اسرائیل در قامت دوست ایران، در تبلیغات نمایانده بشود که البته این مساله هیچ وقت از جانب فعالان سیاسی و مخالفان رژیم شاه به رسمیت شناخته نشد و ما اسرائیل را با توجه به شرایطی که هرروز در فلسطین پیش میآمد بهعنوان یک رژیم جنایتکار میشناختیم.»
کائینی درباره حرکت به سمت برقراری رابطه با صهیونیستها توضیح داد: «پیوندهای قدیمی این رژیم با اسرائیل موجب شده که تمام کارگزاران قدیمی و امنیتی رژیم گذشته به اسرائیل توجهی داشته باشند و بخواهند که با او ارتباط داشته باشند و از این ارتباط بهرهمند بشوند. این چیز عجیب و غریبی نیست و به دلیل پیشینهای که قبلا خدمتتان عرض کردم، تقریبا اغلب کارگزاران رژیم گذشته حامی اسرائیل بودند، به دلیل اینکه او را یکی از پشتوانههای حکومت پهلوی قلمداد میکردند.
الان هم بازماندهها و خرده پیرمردهایی که از آن دوره بازماندهاند، مثل پرویز ثابتی، همچنان اینطور فکر میکنند. پرویز ثابتی را اشاره کردم به این علت که اسرائیل در پرورش و آموزش ماموران ساواک و فعالیتهای امنیتی در ایران و حتی آخرین و روزآمدترین راههای شکنجه، نقش جدی داشت. البته این سیاست حرکت به سمت اسرائیل، مختص سلطنتطلبها است و گروههای دیگر اپوزیسیون ایرانی هم آن جنگ و نفرتی که در ذهن مسلمانان هست را ندارند، اما بهطور ویژه این خاندان و بهویژه شخص محمدرضا پهلوی، به خاطر برخورداریهایی که از برقراری ارتباط با رژیمصهیونیستی به دست آورده بودند، از آغاز، قوم و خویشی نزدیکی با اسرائیل داشتند و از این نظر مواضع فرزند شاه مخلوع را در این راستا میشود تحلیل کرد؛ هرچند که این فرد فاقد وزن و جایگاه لازم در سیاست است که اساسا موضعگیری او اهمیتی داشته باشد.»
این پژوهشگر تاریخ درباره جزئیات روابط ایران و اسرائیل در زمان شاه گفت: «رابطه ایران و اسرائیل در دوران رژیم پهلوی خیلی عجیب است و مصداق بهترین سخن در این مورد همان حرف یعقوب نیمرودی (افسر اطلاعاتی موساد در ایران) است که اگر روزی مشخص شود که ما در دوران فعالیت در ایران چه کردیم، همه متعجب خواهند شد و حقیقت این است که هنوز ابعاد کمک دولت ایران و اسرائیل بهطور دقیق مشخص نیست. مشخص است که در تمام شئون اقتصادی، فرهنگی و حتی امنیتی و اجتماعی اینها دخالت داشتند و الگوسازی و شیوهسازی میکردند، اما ابعاد و گستره این دخالت هنوز مشخص نیست بهخاطر اینکه از اساس این رابطه در پرده شروع شد و تا مدتها به همین روش ادامه پیدا کرد.»
مسعودرضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر از ابعاد روابط ایران و اسرائیل از جمله آموزش نیروهای ساواک، واردات موادغذایی و خرید تجهیزات به ما گفت و ابتدا درباره چگونگی برقراری رابطه ایران و اسرائیل، توضیح داد: «با توجه به اینکه رژیم پهلوی، یکی از اقمار آمریکا به شمار میرفت طبیعتا نگاهش به رژیم اشغالگر قدس یک نگاه مثبت بود و بهعنوان یک همکار و متحد خودش به این رژیم نگاه میکرد.
در واقع پهلوی خودش و رژیمصهیونیستی را زیر یک سایه میدید و آن سایه دولت آمریکا بود؛ بنابراین رژیم پهلوی هیچگاه دارای یک نگاه خصومتآمیز یا جبههگیری خشونتآمیز نسبت به اسرائیل نبود. اگرچه گاهی وقتها شاه بهخاطر ملاحظات داخلی و منطقهای ممکن بود که جملات و حرفهایی را بر زبان بیاورد که از آن مثلا بوی حمایت از فلسطین و بعضا انتقادی به رژیمصهیونیستی به مشام برسد، چون میدانید در آن زمان دولتهای اسلامی منطقه حتی مصر در تضاد با رژیمصهیونیستی بودند؛ بنابراین شاه اینطور ملاحظات را گاهی وقتها در نظر میگرفت و جملات و حرفهایی را میگفت و همه هم میدانستند که این حرفها هیچ بنیه اصیلی ندارد و فقط برای مصارف داخلی و سیاسی منطقه است. اما خب رژیم پهلوی روابط گستردهای را هم با رژیمصهیونیستی برقرار کرده بود و این برخلاف آنچه بود که مردم میخواستند.»
رضایی به حوزههای مختلف روابط اسرائیل و ایران اشاره کرد و گفت: «از جمله این مسائل بحث ارتباطات امنیتی بود که با صهیونیستها داشتند و ساواک را تحت تعلیمات تخصصی رژیمصهیونیستی قرار داده بودند یا ماموران موساد برای آموزش نیروهای ساواک به ایران میآمدند، یا نیروهای ساواک برای طی کردن دورههای امنیتی به اسرائیل میرفتند و آنجا این آموزشها را میگذراندند؛ بنابراین باید بگوییم که ساواک یکی از زیرمجموعههای موساد محسوب میشد و موساد کاملا نسبت به ساواک اشراف داشت.
نکته دیگری که مورد توجه شاه بود همکاریهای نظامی آنها با موساد و دریافت تجهیزاتی از اسرائیل علیالخصوص در حوزههای رادار و الکترونیکی بود که شاه به این تجهیزات علاقه زیادی داشت و در مساله تجهیزات نظامی و راداری و تسهیلاتی اتکای زیادی به اسرائیل داشت. بخش دیگری که شامل همکاریهای رژیم پهلوی با اسرائیل میشد سکوت معنادار رژیم پهلوی در قبال رژیم اسرائیل بود به جز آن استثناهایی که عرض کردم، گاهی ممکن بود شاه حرف تبلیغاتی بزند، ولی هرگز در هیچ اقدامی علیه صهیونیستها شرکت نمیکرد و روابط دیپلماتیک را با صهیونیستها برقرار کرده بود و در تهران هم به آنها اجازه بازکردن سفارت را داده بود.»
همکاری حوزههای کشاورزی دیگر حوزهای بود که ایران و اسرائیل در زمان پهلوی با هم روابط خوبی داشتند که البته سود زیادی نیز از این مبادلات نصیب اسرائیل میشد، رضایی در این مورد گفت: «یکی از حوزههای همکاری رژیم پهلوی در بخش کشاورزی و موادغذایی بود. گذشته از واردات موادغذایی که به صورت انبوه به اسرائیل اتفاق میافتاد، پهلوی از شرکتهای صهیونیستی در حوزه کشاورزی در داخل ایران هم بهره میگرفت و آنها را در مکانهای مختلف مشغول به کار کرده بود البته با هزینههای هنگفتی که به آنها پرداخت میکرد و سودهای بسیار کلانی که آنها در این رابطه میبردند.
مئیر عزری یکی از چیزهایی که در خاطراتش بیان میکند این است که عبدالکریم عیادی که پزشک بهخصوص شاه بود و خودش درجه ارتشبدی داشت بهنوعی سازماندهی کرده بود که کلیه مایحتاج غذایی ارتش تا آنجایی که نیاز به واردات است از اسرائیل وارد بشود، یعنی عبدالکریم عیادی که بهایی بود و بهائیت هم با صهیونیست همخوان و متحد هست، قراردادهایی با اسرائیل منعقد کرده بود که آنها مایحتاج و مواد غذایی ارتش را تامین کنند.»
رضایی نیز به این موضوع اشاره میکند که رفتوآمدهای مقامات صهیونیست به ایران مخفیانه بود و ادامه میدهد: «به هرحال رفتوآمدهای برخی مسئولان بلندپایه صهیونیستی به ایران در جریان بود کمااینکه در خاطرات اسدالله علم بعضا به این رفتوآمدها اشاره شده و گفته شده که برخی مسئولان بلندپایه نه بهصورت کاملا عیان بلکه بهصورت مخفی و نیمهمخفی وارد ایران میشدند و با شاه صحبت میکردند بنابراین عرض میکنم که رژیم پهلوی علیرغم ماهیت وابسته خود به آمریکا که تا مغز استخوان وابسته به آمریکا بود اساسا امکان مخالفت با رژیمصهیونیستی را نداشت و انگیزهای هم نداشت، چون هر دوی اینها از یک منبع و قدرت پیروی میکردند و، چون هر دو تابع آمریکا بودند در یک اتحاد باهم قرار داشتند.
ضمن اینکه رژیم پهلوی اساسا اعتقادی به اسلام و حمایت از ملتهای مسلمان نداشت و هیچ انگیزهای هم برای خودش نمیدید که به مخالفت با اسرائیل بپردازد، بلکه همانطور که عرض کردم ارتباطات و پیوندهای مختلفی را با صهیونیستها برقرار کرده بود و بهعنوان یک حامی او به شمار میرفت کمااینکه صهیونیستها هم که خودشان را در محاصره دولتهای عربی میدیدند به ایران بهعنوان یک امکان تنفس و یک تکیهگاه نگاه میکردند و آنها هم سعی میکردند ارتباط خود را با آنها حفظ کنند؛ بنابراین اگر میبینیم افرادی مثل رضا پهلوی از رژیمصهیونیستی حمایت میکنند و با آنها ارتباط دارند اصلا یک مساله تازه و عجیب نیست، بالاخره رضا پهلوی فرزند همان شاه است و در همان چهارچوب هم عمل میکند و این برای او یک مساله عادی است.»
نظر شما